کد مطلب:225660 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:164

اعطای برات آزادی از آتش جهنم
مرحوم حاج سید محمد امین الذاكرین نقل می كند: در یكی از تشرفاتم به مشهد مقدس، شبی به مجلس ذكر اهل بیت حضرت سیدالشهدا علیه السلام رفته بودم.در آنجا با شخصی آشنا شدم، كه در لباس عرب بود، ولی به لهجه ی طایفه ی بختیاری ها صحبت می كرد. با او هم صحبت شده، و خطاب به وی گفتم: «من شما را در لباس عرب می بینم، ولی به زبان بختیاری صحبت می كنی!» در جوابم گفت: «بلی! اصل و نسب من بختیاریست؛ ولی در زمان پدرم به بصره نقل مكان كرده، و تاكنون در بصره زندگی می كنیم. من چندین سال است كه هر سال به مشهد مقدس مشرف می شوم. یك ماه در جوار حضرت رضا علیه السلام عرض ادب می نمایم، و آن گاه از محضر آن امام رئوف مرخص شده و به بصره برمی گردم. سبب تشرف هر ساله ی من این است كه، چون در اولین سفرم به مشهد مقدس دلم نیامد زود برگردم، بنابراین یازده ماه زائر آقا بودم. همواره به زیارت حضرت آمده، و دست توسل و نیاز به محضر مباركش دراز می نمودم. خلاصه، حال و هوای خوبی داشتم؛ تا اینكه، روزهای آخر تشرفم فرا رسید، و تصمیم بازگشت به بصره را گرفتم.

شبی در عالم رؤیا مشاهده نمودم كه، به حرم مطهر آن حضرت تشرف پیدا كرده، و نزدیك در، پیش روی مبارك آن حضرت رسیدم. همه زوار آنجا اذن دخول می خواستند، اجازه ی ورود طلبیده، و به كنار ضریح مبارك می رفتند. ناگهان! دیدم در طرف چپ در مبارك، تختی زده شده، و خود امام رضا علیه السلام روی آن تخت اجلال نزول فرموده اند. هر كس قصد دخول به رواق مبارك را دارد، آن حضرت شخصا بر می خیزند، و آن گاه چند قدم آن زائر را استقبال می نمایند، تا او داخل روضه شود؛ سپس حضرت می نشیند. هیچ كس هم از آن در خارج نمی شود. من نیز هنگام ورود، به همان صورت با استقبال آن بزرگوار روبه رو گشتم. با شرمندگی از اظهار لطف



[ صفحه 108]



آن حضرت، به روضه ی منوره مشرف شدم. پس از زیارت و نماز و عرض ادب، چون تصمیم به خروج گرفتم، متوجه شدم زائرین هنگام خروج، از در پایین پای مبارك حضرت بیرون می روند. بنابراین من هم از همان جا خارج شدم.

به محض خروج، باز در آن جا مشاهده نمودم كه در سمت چپ در، تختی زده اند، و امام رضا علیه السلام بر آن تخت اجلال نزول فرموده و نشسته اند. در جلوی روی مبارك آن حضرت، میزی قرار داشت، كه روی آن جعبه یی مملو از برگ های سبز بود. هر زائری از حرم مطهر بیرون می رفت، آنحضرت علیه السلام شخصا از جای خود بر می خیزند، و یكی از آن برگ های سبز درون جعبه را به زائر عطا كرده، و خطاب به او می فرمایند: «خذ، هذا امان من النار، و انا ابن رسول الله صلی الله علیه و آله» یعنی: «بگیر! این، امان از آتش است؛ و منم پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله.» چون آن زائر می رفت، آقا در نهایت تواضع و فروتنی چند قدم او را بدرقه می فرمودند، و آن گاه برمی گشتند و می نشستند.

ابتدا هیبت و عظمت و جلالت آن سرور، مرا چنان گرفته بود، كه جرأت نزدیك شدن به آن بزرگوار را نداشتم. بالآخره، به مدد فضل الهی و توجه آن حضرت توانستم جلو بروم. سپس دست و پای مبارك آن سرور عالمیان را بوسیده و عرض ادب كردم.آن گاه خطاب به آن امام عزیز (روحی له الفدا) گفتم: «آقا! زوار بسیارند. برای شما سخت است كه دائم اینقدر از جای خود حركت كرده، و شخصا به آنها برات عنایت می كنید.» آن حجت خدا با لحنی محبت آمیز خطاب به من فرمودند: «اینها بر من واردند؛ و بر من است كه شخصا از آنها پذیرایی نمایم.» سرانجام، مرا مورد لطف خود قرار داده، یك برگ سبز هم به من عنایت كردند، و خطاب به من فرمودند: «خذ هذا امان من النار و انا ابن رسول الله صلی الله علیه و آله» چون آن برگ مبارك را از دستان نورانی آن حضرت دریافت نمودم، دیدم با خط طلا، همان عبارت بر رویش نوشته شده است.

از آن سال به بعد، همه ساله توفیق تشرف پیدا كرده ام. هر سال نیز یك ماه در جوار این بزرگوار می مانم، و آن گاه به بصره مراجعت می نمایم [1] .

«اللهم صل علی علی بن موسی، الذی ارتضیته و رضیت به من شئت من خلقك.» [2] .



[ صفحه 109]




[1] كرامات رضويه، ج دوم، كرامات امام رضا (ع)، چاپ پنجم، 1379، ص 81، شماره 26.

[2] محدث قمي، مفاتيح الجنان، ص 926، نشر علامه.